معنی از اقوام سری لانکا
فرهنگ فارسی آزاد
حل جدول
تامیل
از اقوام سرى لانکا
تامیل
شهری در سری لانکا
ترینکومالی
نام قدیم سری لانکا
سراندیب
از اقوام ساکن سرى لانکا
تامیل
واژه پیشنهادی
سین هالی
لغت نامه دهخدا
اقوام. [اَق ْ] (ع اِ) ج ِ قَوْم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بمعنی خویشاوندان و فرقه ها و گروهها و طایفه ها. (ناظم الاطباء):
چشم از آنروز که برکردم و رویت دیدم
بهمین دیده سر دیدن اقوامم نیست.
سعدی.
و رجوع به قوم شود.
سری
سری. [س َ] (اِخ) نام یکی از اولیأاﷲ است مشهور بسری سقطی. (برهان) (آنندراج):
چون سری بی سر شد اندر راه او
بر سریر سروران شد جای او.
(مثنوی).
رجوع به سری سقطی شود.
سری. [] (اِخ) ابن احمدبن سری الکندی الرفاء الموصلی شاعر معروف و مشهوری است که دیوان ابی الفتح کشاجم را استنساخ کرده است وی در حدود سال 360 درگذشته است. (از روضات الجنات ص 308). رجوع به معجم الادباء ج 4 ص 226 شود.
سری. [س ُ را] (ع مص) شب روی. (منتهی الارب) (آنندراج). بشب رفتن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). سریان. سریه.
سری. [س َ] (اِخ) ابن منصور معروف به ابوالسرایا. رجوع به ابوالسرایا و رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 361 و 362 شود.
سری. [س َ] (حامص) (از: سر (رأس) + ی مصدری). ریاست. سروری. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). سرداری و سپهسالاری. (برهان). سرداری. (جهانگیری). سروری و سرداری. (آنندراج). سرداری. (غیاث):
او را سزد امیری او را سزد شهی
او را سزد بزرگی و او را سزد سری.
فرخی.
گرچه مرا اصل خراسانی است
از پس پیری و مهی و سری.
ناصرخسرو.
سوزنی مدح گوی مجلس او
که سری داشت بر سر اصحاب.
سوزنی.
بر آسمان زمین بخارا کند سری
تا اندروست نجم کله دوز را مقام.
سوزنی.
گر نباشد جاه فرعون و سری
از کجا باید جهنم پروری.
مولوی.
|| (ص نسبی، اِ) چیزی را گویند از آهن که در روز جنگ بر سر اسب بندند. (برهان) (جهانگیری). چیزی از آهن است که روز جنگ بر اسپ بندند تا از زخم حربه محفوظ ماند و آن را به ترکی قشفه گویند. (آنندراج). || سرای که خانه باشد. (برهان). سرای. (جهانگیری) (آنندراج).
فرهنگ عمید
پنهانی،
(قید) بهطور پنهانی: سری رفتار کردن،
معادل ابجد
528